شاید با خودتان فکر کنید که آیا تمام این مبحث و هرآنچه تا اینجا گفته شد مختص جانیها و آدم کش هاست، آیا زمانی که از تغییر و دگرگونی در شخصیت صحبت میکنیم باید به وضعیتی مرگبار و خونین منجر شود.
طبیعتا و به طور منطقی، نباید چنین باشد، و صرفا در این مبحث مبنای تغییر و دگرگونی را حد اعلای آن، یعنی تبدیل شدن انسان به هیولایی ویرانگر، در نظر گرفتیم، وگرنه این تغییر میتواند به سادگی شامل یک تغییر حال در آدمی منزوی و تنها باشد که زندگی کوچک و کسالت بار خودش را در یک آپارتمان نقلی و دنج سپری میکند و نویسنده قرار است در انتهای داستان نشان دهد که این انسان نحیف چگونه قرار است به شادی عمیقی برسد. در هر صورت، تفاوتی ندارد: چه بخواهید از شخصیت داستانتان یک خون آشام بسازید چه عارفی که به روشنایی میرسد، باید قدم هایتان را با ظرافت تمام بردارید و متنی که مینویسید مخاطب را به وجد بیاورد.
پس از تمام چیزهایی که در مطالب قبلی آمد، چه بخواهید از روش اول استفاده کنید و چه روش دوم، باید روند ایجاد تغییر در شخصیتها را به مثابه یک مهارت در نظر بگیرید و با تمرینهای مشخصی آن را در ذهن و قلمتان تقویت کنید. اولی ایجاد زمینه و دانایی در این مهارت است، یعنی مطالعه و مشاهده.
خواندن بعضی کتابها میتواند کمک بزرگی باشد، شاید سرزدن به منابع اصلی در روان شناسی، کاپلان یا هیلگارد، مطالعه تحلیلهای فروید، یونگ، اریک برن، یا مطالعه روان شناسی هیجان مدار که به EFT معروف است. تماشای سریالها و فیلمهایی که موضوع مشترکی دارند - «هانیبال»، «شکارچی ذهن»، «دکستر»، «کارآگاه واقعی» - بسیار کارآمد خواهد بود. به اینها اضافه کنید مطالعه پروندههای معروف اف بی آی، تماشای مراحل بازجویی که در یوتیوب در دسترس است، و موارد مشابه دیگر.
دوم: طراحی گامهای تغییر شخصیت بر روی کاغذ. چنین رویکردی به شما این امکان را میدهد که به شخصیت از بالا و از نمای پلان کلی نگاه کنید. داشتن چنین اشرافی به شما کمک میکند بهتر این گامها را طراحی کنید. معمولا، نویسندههای جزئی نگر به سادگی در جزئیات ذهنی غرق میشوند و چنین وسواسی به آنها اجازه نمیدهد که نقشه راه را و کلیت مسیر روایت را ببینند. اما با چنین روشی به راحتی میتوانید مسیر حرکت کاراکتر را در طول خط روایت ببینید و با تغییر دادن هرکدام از عناصر به نقشهای ایدئال برسید.
سوم: همیشه این را مدنظر داشته باشید که جهان درونی انسانها بسیار پیچیده و پیش بینی ناپذیر است. در چنین وضعیتی، ساده بودن طراحی کاراکترها ظلم و ستم به خلاقیت خودتان است. اجازه بدهید بینشی عمیقتر و پیچیدهتر در درونتان شکل بگیرد. رسیدن به این روشنگری مهارت شما را در این زمینه کامل میکند و هیچ مخاطبی نمیتواند دستتان را بخواند.
این یعنی قادر خواهید بود کاری کنید که مخاطبان و خوانندگان داستان هایتان از تغییر و دگردیسی شخصیتها در جهان روایی شما حیرت زده شوند. شیوهای که یک کودک معصوم را به اژدهایی ویرانگر تبدیل میکنید، شکلی که روح آدمیْ ساده را به تاریکی میکشانید، نحوهای که انسانی غرق در روزمر گی را در مسیر روشنایی و تعالی قرار میدهید، همه و همه، مخاطب را در لذتی عمیق و ناب غوطه ور و روایتهای شما را به متنهایی درجه یک تبدیل میکنند.
با احترام عمیق و همیشگی به کاز داماتو، که از یک نوجوان رنجور و تحقیرشده مبارزی مخرب و بی رقیب ساخت، پدیدهای توقف ناپذیر و ترسناک.